مرد احساس

خوش آمدید به وبلاگ مرد احساس

می توان از شعر هایم بوی احساس را شنید

چون جوهر قلمم احساس است

و شاعرشان #مرد_احساس...

در جست و جوی تو

هوا چه سرد بود.

سرگردان و حیران در کوچه ها پرسه می زدم

در جست و جوی نشانت

خود و سوز هوا را فراموش کرده بودم

کولاک هم نمی توانست مرا از پا در اورد!

دست و پا هایم یخ بسته بودند

اما رویای شیرینت گرمای لطیفی به درونم بخشیده بود 

دیگر هیچ کس خبر تازه ای از تو ندارد 

 میگویند در آسمان خدایی!

اما من در آرزوی یافتنت 

"خیلی وقته که خودم رو فراموش کردم"

 

 

موج نو از #مرد_احساس

عشق ممنوع!

زیادی عاشقت شدم...

محبتم سر ریز شد

حواسم نبود

شعله عشقت خاموش شده بود

جرقه ای کافی بود 

تا خانه خرابم کند

و آن

رفتنت بود...

#مرد_احساس

تولدم مبارک؟

مرگ احساس

آرام و بی صدا

هیس!!!

اینجا قلبی شکسته است...

فاتحه ای برایش بخوانید

#مرد_احساس

راز آشکار

گر بگویم که مرا عشق به دیدارت نیست دروغگویم و اینها همه از حال پریشان من است

اندکی رخ بنما

چشم خونین مرا

که چگونه در نبودت فاش کرد راز مرا

(مرد احساس*م.ن

باران احساس

باز باران
بی ترانه!
مرد تنها کنج خانه
میزنم بیرون ز لانه
در خیابانهای تاریک 
من به دنبال نشانیش 
می کشد سویش مرا آن نور کافه 
می نشینم باز تنها گوشه ی ناجورِ کافه
باز کافه، باز تنها مرد احساس
با مرور خاطراتت ، ذهن من شعری ببافه...



#مرد_احساس

*با تشکر از استاد شهرام باراد که زحمت ویرایش این شعر را کشیدند