خوش آمدید به وبلاگ مرد احساس
می توان از شعر هایم بوی احساس را شنید
چون جوهر قلمم احساس است
و شاعرشان #مرد_احساس...
باز در نماز خویش یاد یار افتادم
یاد آن عاشق حلاج سر دار افتادم
آنقدر پیشم نبودی و دلم تنگ شده
در همان سجده اول به زار افتادم
نماز از یاد برفت اما دعایت کردم
تو به جنت ولی من به نار افتادم
روز محشر دلم پیش خدا می گرید
وای بر من که از چشم یار افتادم
#مرد_احساس
عاشق شدم و فکر و حواس از سرم افتاد
رفتی و قلم شعر و کتاب در برم افتاد
ای عشق کجایی که مرا سخت عذاب است
لعنت به فلان روز که عشق در دلم افتاد...
#مرد_احساس
هوا چه سرد بود.
سرگردان و حیران در کوچه ها پرسه می زدم
در جست و جوی نشانت
خود و سوز هوا را فراموش کرده بودم
کولاک هم نمی توانست مرا از پا در اورد!
دست و پا هایم یخ بسته بودند
اما رویای شیرینت گرمای لطیفی به درونم بخشیده بود
دیگر هیچ کس خبر تازه ای از تو ندارد
میگویند در آسمان خدایی!
اما من در آرزوی یافتنت
"خیلی وقته که خودم رو فراموش کردم"
موج نو از #مرد_احساس
زیادی عاشقت شدم...
محبتم سر ریز شد
حواسم نبود
شعله عشقت خاموش شده بود
جرقه ای کافی بود
تا خانه خرابم کند
و آن
رفتنت بود...
#مرد_احساس